بهار به شرطی فصل خوبی ست که من بگویم فضای مجازی برود به درک و گوشی ام را پرت کنم توی دومین کشوی میز توالت از بالا. آن وقت صبح زود با صدای اذان بیدار شوم و قبل از وضو کتری را بگذارم روی گاز تا آب جوش بیاید.
بهار به شرطی فصل خوبی ست که درست وسط مطالعه ی بافت قلب شعری در من پدید آید و آن را کنار نکته های ظریف کنکوری بنویسم.
به شرطی که " شعله " را بردارم ببرم هواخوری کنار بوته گلهای صدبرگ صورتی حیاط و روی پارچه ای بنشینم و تست فیزیک بزنم. آن هم با پیراهن نخی گلدارم و یک شال زرد .
به شرطی که بتوانم با خط خوش بنویسم " جانا به من خسته ی دلتنگ نظر کن " آن هم با قلم درشت و مرکب قرمز و بدون تیغ کاری.
بهار به شرطی آن فصل دلنشین است که تو جایت را بدهی به زیبایی های دیگر زندگی. جایت توی دلم. جایت توی خیالم. وقتی چنارها سبز شوند و گنجشکها جیک جیک مستانه سر دهند و من لای کتاب و دفترم یک آن هوشیار شوم، آهی بکشم و بگویم یادت بخیر.
+ آهنگ ای بهار دلنشین از علی زندوکیلی.