در نبودت به خیالاتِ تو معتاد شدم
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۸ ق.ظ
دلم میخواست همین امشب با من بودی. قدم میزدیم لب کارون بیجان و برایم شعر میخواندی. یک شعر عاشقانه بلند. من لبخند میزدم، لبخند عمیق. همه چیز اینطوری قشنگتر بود و قابل تحملتر.
چیزی که برای نوشتن نداری خیال کن.
+ عنوان خودم.
- ۹۶/۱۱/۱۶