و تو در تار و پود امروز
پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴ ب.ظ
این روزها یک بخشی از درونم هست که اصلا نمیفهمد من و تو چرا انقدر از هم فاصله داریم و مثلا چرا من نمیتوانم با چندتا ضربه روی صفحه گوشیم صدایت را بشنوم و آنقدر برایت حرف بزنم از این و آن که کلافهات کنم. هرچه برایش توضیح میدهم که: بخشی از درون جانم، هنوز نه به دار است نه به بار! اتفاقی نیوفتاده که انقدر شلوغش کردهای. الکی نیست که. همه چیز باید برود سر جای خودش و درست و اساسی جا بگیرد. آنوقت هروقت دلت خواست میتوانی سفارش تماس تلفنی بدهی.
نه، گوشش بدهکار نیست. جواب میدهد که نمیفهمد چرا انقدر فاصله بین ما کش آمده وقتی همه چیز آماده است. وقتی من، آسه آسه دلم تورا گرفت. وقتی هرروز برای هم مینویسیم چرا باید همه چیز درست نشود و تمام نشود برود پی کارش. دوهفته دیگر؟ حتی شاید بیشتر؟ چه خبر است؟ خب این بخش از درونم کمی زبان نفهم است و توضیح موقعیت حالا برایش سخت است. من هم مدام میزنم توی سرش و میگویم دو هفته آرام بگیر ببینیم چه میشود. بع، باز شروع کردی؟ صبر کن میگویم، آرام بگیر. ساکت باش. هیسسس.
- ۹۶/۱۲/۰۳