بگذار برایت بنویسم
جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ب.ظ
وبلاگنویسی یکی از علایق ویژه من بوده و هست. اما این مدت همهاش برای من شده تو. در وبلاگ اصلیام یک چیزهایی مینویسم اما آنها هم غالبا رگههایی قابل توجه تو دارند. تو دیگر خیلی پررنگ شدهای برای من. این اصلا غیر عادی نیست و شاید بشود گفت غلط نیست. من دختر با تجربهای هستم و این اصلا تعریف از خودم نیست. بخشی از با تجربه بودن یعنی دردهای زیادی چشیدن. یک چیز جالب برایت بگویم، مامان به خاله درباره تو میگفت. خاله حرف سنت را زد. گفت این دختر خودش زیادی بزرگتر از سنش است، آنوقت یک سال کمتر؟ خندهام گرفت. میخواستم بگویم ندیدهاید که... :)
داشتم میگفتم، تجربه. با تجربهام میفهمم که مسیر را خوب آمدم تا اینجا. نمیگویم گاهی بیراهه نرفتم اما کلا خوب بود. از تو نمیتوانستم رد شوم. این کل حقیقت است. حماقت بود عبور از تو. شاید گفتنش حالا درست نباشد اما تصمیمم را گرفتهام. اگر قرار است بهزودی جدیتر صحبت کنیم رو در رو ترجیح میدهم کمتر بنویسم یا اصلا ننویسم. این هم از حرفهای این اواخر است.
هنوز سوالها را مرتب نکردهام. هنوز حرفهایم را تنظیم نکردهام. راستش هنوز یک سری خواستهها درباره آیندهام برایم مشخص نیست. البته چیزهای خیلی مهمی نیستند. باید فکر کنم هنوز و باید منسجم بشوم در این باره.
نمیدانم چه میشود. راستش عمیقا غیرقابل پیشبینی ست. ولی من برای تک تک باورهای شخصیام میجنگم تا جای ممکن و میایستم. نمیگذارم آن حملههای فکری بر من غلبه کنند. من تسلیم نمیشوم و این چیز مهمی ست. تو هم بیشتر و بیشتر فکر کن این مدت. از خودت هم مراقبت کن. روبه آینه هم لبخند بزن و بیا که دیگر رد شویم از این مرحله هم...
- ۹۶/۱۲/۱۸