گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

روزانه نویسی: سیزده به در

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۱۶ ق.ظ
از دیشب درگیر بودیم. ماجراهایی داشتیم. همه مهمان ما بودند بعضی‌ها هم البته قهر کردند. صبح با زن‌عمو سالاد درست کردیم ریختیم تو کاسه پلاستیکی و سلفون کشیدیم. این‌طرف آن‌طرف دویدیم و چیز میز جمع کردیم. کلی منتظر این و آن ماندیم و نهایتا رفتیم سراب. بابا گفته بود آشنایی - یحتمل آقای کیانی نامی :) - برایمان جا بگیرد. توی ماشین جا کمی تنگ بود اما گفتیم خندیدیم، آهنگ زمزمه کردیم با خواهرجان و رسیدیم، دیرتر از همه. ساعت یک :| 
   بابا بینهایت خونسرد است و کمترین اهمیت را به مسائلی مثل تفریح می‌دهد. خب حجم کار این عیدش زیاد بود و حرف خودش این بود که کار مردم لنگ است و برای درمانگاه هم او مسئول است. حق دارد ولی به نظرم حل شدن در کار تا این حد درست نیست. خانواده به ما محتاج اند و ما نسبت به آن‌ها هم مسئولیم. 
   من دوربین را برداشتم و راه افتادم به سمت سرچشمه سراب. دوست داشتم آنجا عکاسی مستند بکنم. ولی خب بینهایت دیر بود. وقتی رسیدیم دخترعمه و دخترعمو عکس می‌خواستند. سراب هم بینهایت شلوغ بود. از اینکه با آدم‌هایی بروم عکاسی مستند که باهاش راحت نیستم خوشم نمی‌آید. آدم‌هایی که مثلا سوژه‌ام را مسخره کنند، حوصله‌شان از شات زدن زیاد سر برود، دورم را شلوغ کنند که نتوانم کمین کنم. حتی یک شات هم نزدم برای خودم. شدم عکاس پرتره. زودی چندتا عکس گرفتم، دیر شده بود ساعت سه بود. گرسنه بودیم و خسته. تمام راه را برگشتیم. نه شات دلخواهی، نه لذت از قدم زدن - وقتی حرف از موضوعات مورد علاقه‌ات نیست و اطراف هم به قدری شلوغ است و از ماشین پوشیده شده که لذت از طبیعت نمی‌بری - ، کار بیهوده و بی‌حاصلی بود در آن زمان. تقصیر جوگیری من بود و دخترعمه که اصرار داشت سرچشمه نزدیک است.
   برگشتیم. همه نهار خورده بودند. جوجه یخ کرده را گذاشتند جلومان. خوردیم. استراحت کردیم و بعدش من می‌خواستم بروم سرچشمه عکس مستند بگیرم که نگذاشتند. مرا بردند به عکس گرفتن دوباره. خلاصه اول آفتاب تیز بود و عکس‌ها خوب نمی‌شد. بعدش بهتر شد. از همه عکس گرفتم غیر از افراد معدودی. ماجرایی هم شد این عکاسی. مامان می‌گوید باید به همه تعارف می‌کردم. در نگاه اول مسخره به نظر می‌رسد اما راست می‌گوید. خیلی فکر کردم. رفتارم نسنجیده بود. اما تجربیات خوبی کسب شد امروز و این خوب است. 
   اما کاش تو ... :)

+ دیشب داشت پست‌هایم زیاد می‌شد. دیدی نگذاشتی؟:)
+ من به عکاسی پرتره علاقه ندارم. فکر می‌کنم تجمل زیادی است غالبا. البته هنر خوبی ست. خیلی هم می‌شنوم که پول تویش است. اگر کارت خوب بشود واقعا می‌توانی پول دربیاوری از آن. البته یک سری پرتره هستند که با شوق گرفته می‌شوند. میان همه عکس‌های امروز با شوق خواهرجان را صدا می‌کردم که بیا اینجا وایستا عکس بگیرم از تو. از دل شات می‌زدم. این پرتره‌ها خوبند و دلخواه. یکی از ژانرهای مورد علاقه من اند این پرتره‌های خاص.
  • ۹۷/۰۱/۱۴
  • بهمن دخت