تو روزهای هستی که بی سحری هم میگیرمت
يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ق.ظ
عزیزترینم،
یک روز قبل امتحان آناتومی است. اگر از امتحان دیروز میپرسی، خوب بود. البته عالی نبود اما نمره قابل قبولی دریافت میکنم. اما امتحان فردا فرق دارد. راستی میدانستی آناتومی درس مورد علاقه من بود پیش از اینکه به دانشگاه بیایم؟ هنوز هم هست اما اینکه مرا چه شدهاست حدسش خیلی مشکل نیست.
سحر خواب ماندم و این همان اتفاقی بود که نباید میافتاد. شب قبل امتحان بافت فقط سه ساعت خوابیده بودم و بعد آن هم خوابم نمیبرد. دیشب بدجوری خوابیدم و خواب ماندم. چهار و بیست دقیقه بیدار شدم و وارفتم. تا به حالا که ساعت نُه صبح است. خوابآلوده و کسلم و گرسنه ولی چارهای نیست. قرار بود بعد اذان بیدار بمانم. کاری بود که برای بافت کردم. نشد اما. حجم درس هم زیاد است. راستش را بگویم الان نگران پاس نشدن هستم. واقعا نگران.
پرت و پلا میگویم. تو خودت را نگران نکن. همه چیز درست میشود. امتحان آناتومی هم سپری میشود. حتی این سردردی که نمیشود کاری برایش کرد و گشنگی و ضعف. میبینی ماه رمضان چه زود گذشت؟ البته راستش را بگویم اولین باری بود که انقدر سخت گذشت. همیشه مامان بیدارم میکرد و سر سفره رنگین مینشستم. تصورش را نمیکردم که خیلی زودتر بیدار شدن برای غذا درست کردن چقدر ماه رمضان را تغییر میدهد. فکر کردن به اینکه روزی باید برای تو سحری درست کنم احساس متضاد عجیبی دارد. مسئولیت سخت اما دلنشینی ست. البته اوضاع فرق میکند قطعا. تو کنار من خیلی چیزهارا عوض میکند.
سختی دیگر هم همین اهواز بود. هوا گرم بود، شرایط خوابگاه سخت بود. امتحانات هم قرین بود با رمضان. نگرانی اصلی اما تو بودی. اینکه قرار است معدلم را به تو، به بابا و دیگران تحویل بدهم. وگرنه ککم هم نمیگزید. راستش اگر تو نبودی کلا ککم نمیگزید. ولی خب اینکه هیچ چیزی عین خیالت نباشد تصویر زیبایی از زندگی نیست. من دلم نمیخواهد دانشجویی باشم که فقط دروس را پاس میکند. ترم اول خام بودم، این ترم اما شرایط بر من سوار شد و من هم خوب سواری دادمش. ترم رفت روی هوا. خودم را هم هنوز پیدا نکردهام. زمان میبرد گمانم.
راستی دارم با خیالاتم میجنگم. جنگ نفسگیری ست. خیالات تهی و بیفایدهای که لذتبخش اند. اما باید بجنگم و این عادت را از سرم بیرون کنم. گرسنگی هم که با این امتحان آناتومی نمیخواند ما چارهای ندارم. ببخشید که غر غرم را آوردم پیش شما. به شخص دیگری نمیگویم. قرار بود ننویسم اینجا اما نوشتم و پیشنویس میکنم. اینطوری بهتر است.
تو را به خدای قادر متعال میسپارم،
همیشه.
فافا
- ۹۷/۰۳/۲۰