گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

شب از هجوم خیالت نمی‌برد خوابم

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۰۵ ق.ظ
این که بی هوا و بی قاعده می‌نویسم فقط کار دلم نیست. راستش عقلم دلی شده است. شبیه پره زردآلو خشک، خیس خورده. چیزی درونش می‌جوشد که بنویس. دراز کشیده روی تخت و خودش را زور کرده به یک سخنرانی خسته‌کننده گوش می‌دهد که همه حرف‌هایش تکراری است. آن‌وقت لای حرف‌ها می‌رسد به شیطنت، می‌نویسد. همین سخنرانی مدام تاکید می‌کند که نمی‌شود تو از من کوچک‌تر باشی. البته خیلی ضعیف می‌گوید که استثناهایی هم هستند. 
   فکر می‌کنم به تو و به خودم. می‌بینم که چقدر الگو چیدن برای ما بیهوده ست. یعنی چقدر ما فرق داریم با بقیه. فقط می‌توانم کمی این‌ها را گوش دهم و آن‌ها را بخوانم که قدرت استدلالم قوی‌تر شود. که یک روز عقلم را بچلانم آبش در بیاید و پهن کنم جلوی آفتاب خشک شود، آن وقت با عقلم هم انتخابت کنم. راستش نمی‌دانم همین خیس خوردن عقلم است که مدام می‌گوید تو باید به کسی برسی که دوستت دارد و دوستش داری؟ به نظر کاملا عاقلانه ست چون ریشه در تک تک ابعاد وجودی من دارد.
   و چقدر کفو بودن ما توی چشمم هست. چقدر شبیه هم هستیم. البته گاهی می‌ترسم که این‌ها همه بخاطر ندیدن باشد. اگرچه دلیل و سند دارم. این ترس‌ها اما هر دلیل و سندی برایش ناکافی ست. در عوض قول می‌دهم همه چیز را برایت بگویم. همه چیزهایی که ممکن است بابتش حس کنی فرد مناسبی نیستم. یکیش را می‌دانی، همین حجم خیالات بیمارگونه و حالت‌های افسردگی اندکم. یک‌جایی می‌خواندم با افسرده‌ها نباید.. . کار درست هم همین است که اگر حس کردی اشتباه کرده‌ای ادامه ندهی و بروی. من هنوز عاشقت نیستم. آرام می‌گیرم بعد یک مدت. تو به فکر خودت باش. وقتی آرام بگیرم حس خوبی دارم که به فکر خودت بودی. که خودت را از من نجات دادی.
   این‌ها اگرچه شبیه نوشته‌های دختری ست که هنوز درست به بلوغ نرسیده، نوشته‌های خودم است. نوشته‌های اعماق وجودم برای تو. می‌خواهم که بدانی من خودم هستم. همین آدم پیش رویت. همین که میگوید احساس را تعطیل کنیم و بعدش زود غرق می‌شود در نوشتن به تو. این بخش اجتناب ناپذیری از من است. این را هم بدان و مرا ببخش. مرا ببخش...
همین.


+ اینجا را برپا کردم که برای دلم بنویسم نه برای تو. راستش این را هم انگار برای دلم نوشتم. آزاد و رها.
  • بهمن دخت
تو هم اون لباس تو خونگی شل و ول و رنگ‌رورفته‌ی من میشی که خیلی باهاش راحتم و اصرار دارم هنوز استفاده داره، هم اون پیراهن صورتیم که جونم واسش در میره نازش می‌کنم بهش لبخند می‌زنم هی. ولی اون لباس آبی دو تیکه که خیلی خوشگله ولی یقش اذیتم می‌کنه و به زور فقط واسه خوشگلی می‌پوشم تو نیستی. اون شلوار مشکی هم که دوزار خریدمش و هی خودمو سرزنش می‌کنم که پولمو تو جوب ریختمم تو نیستی. اون روسری زرشکی که خیلی بهم میاد هم تویی، شلوارلی قدیمی تنگه نه، پیراهن سفید مهمونی نه، شلوارلی خداتومنی که خیلیم می‌ارزه آره، مانتو لی توسی که اصلا خراب نمیشه آره، پیراهن مشکی که مدلش تَرکه منو شبیه دختر کره‌ای گوگولیا می‌کنه آره، مانتو کرمی گشاده که توش گم میشم واسه سوارکاری خریدم نه، بلوز سرمه‌ای که صدتا دکمه داره یه کم تنگ شده ولی من عاشق مدلشمم آره،
اصلا روپوش سفیدمم تویی که می‌پوشمش شبیه خانوم دکترا میشم :)

+ عنوان خودت :)
+ نوشته شده به وقت مطالعه و شنیدن چیزهای زیادی درباره ازدواج و شنیدن مکرر کفویت و لباس هم بودن و ...
  • بهمن دخت

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۱ ب.ظ
من البته توی دلم برای بیشتر حرف‌ها جواب دارم اما
قضیه پیچیده‌تر از تصور ماست.
  • بهمن دخت

در سرم لشکر افکار به رزم آمده اند

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۵۳ ب.ظ
من خوب بودم این مدت. آرام بود همه چیز تا اینکه بابا دیشب نشست جدی درباره خواستگاری حرف زد. امروز صبح دوساعت تمام دوباره اف۰کار بیمارگونه رهایم نکردند...
  • بهمن دخت

تو مالِ من، تومالِ من، تو خفته در خیال من

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۴۲ ب.ظ
محمدم


راست میگه. یه بار فرانک داداششو صدا کرد محمدم، من بهش حسودیم شد :)

+ عنوان یکی از اولین شعرهای خودم.
  • بهمن دخت

بر دردِ من درمان تویی

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۵۲ ب.ظ

   شاید یک روز باید بنشینم روبه‌رویت و ساعت‌ها حرف بزنیم. برایت بگویم که حال و اوضاعم چگونه است. دقیقا چه توی سرم می‌گذرد، دلم از چه پر و خالی می‌شود. تمام تشویش‌ها و درگیری‌های ذهنی‌ام را توی گوشت بگویم و شاید تو بتوانی همه‌شان را آرام کنی. شاید یک وقتی برسد که حالم خوب شود و دیگر بد نشود. 

کسی چه می‌داند؟ شاید دوای درد من تو باشی.

  • بهمن دخت

غم شبیه ریشه در خاک دلم محکم شده

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۰۷ ق.ظ

ننویسیم. بس کنیم. بذاریم همه چی اونجوری که باید پیش بره.

باید خلوت کنم. باید خودمو پیدا کنم. 
  • بهمن دخت

عجیب نیست که بابا رفت تهران؟

بخندیم یا گریه کنیم؟



+ عنوان با یه کم پررویی از خودم :)

  • بهمن دخت

روی صندلی در آشپزخانه نشسته‌ام و به تو فکر می‌کنم،

هیچ کس خانه نیست، خب پس درباره تو بلند بلند حرف می‌زنم.



+ به وقت صبحانه.

+ عنوان آهنگ مرا رودی بدان، کیمیا قربانی ( البته ظاهرا خوانندگان زیادی دارد )

  • بهمن دخت

هزار و یک غزل عاشقانه مهریه من

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۱۲ ق.ظ
می‌ترسم کنارتون باشم برام شعر نگید...


+ عنوان از خودم.
  • بهمن دخت

یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ق.ظ
اعتراف می‌کنم که از خواندن نوشته‌های خودم برای تو، به اندازه خواندن نوشته‌های تو برای خودم کیفور می‌شوم :))

+ عنوان از سری تمرین‌های خوش نویسیم در کلاس خطاطی آقای ف دوست داشتنی. سوغاتی هم کلی قلم‌نی دزفول براش گرفتم ^_^
  • بهمن دخت
فکر کنم باید برای شما هم سوغاتی می‌گرفتم.
چه حیف :)


+ عنوان از خودم همین الان یهویی ؛)
شوره‌زار، نی‌زار، شالیزار، لبخندزار...
  • بهمن دخت

من و تو، یک چتر، باران، جاده های بی عبور

جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ق.ظ

شاید یک روز من و تو با هم فاصله دیروز را از بین بردیم و زیر یک چتر قدم زدیم.

+ عنوان خودم.
  • بهمن دخت

هرچه کردم که تو از یاد برم بی ثمر است

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ب.ظ
فکر نمیکردم باشی. فکر نمیکردم بیای. فکر نمیکردم ببینمت. هنوزم فکر میکنم همش خیال بوده. نمیدونم...

+ عنوان خودم.
  • بهمن دخت

ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ب.ظ
بهار به شرطی فصل خوبی ست که من بگویم فضای مجازی برود به درک و گوشی ام را پرت کنم توی دومین کشوی میز توالت از بالا. آن وقت صبح زود با صدای اذان بیدار شوم و قبل از وضو کتری را بگذارم روی گاز تا آب جوش بیاید.
بهار به شرطی فصل خوبی ست که درست وسط مطالعه ی بافت قلب شعری در من پدید آید و آن را کنار نکته های ظریف کنکوری بنویسم.
به شرطی که " شعله " را بردارم ببرم هواخوری کنار بوته گلهای صدبرگ صورتی حیاط و روی پارچه ای بنشینم و تست فیزیک بزنم. آن هم با پیراهن نخی گلدارم و یک شال زرد .
به شرطی که بتوانم با خط خوش بنویسم " جانا به من خسته ی دلتنگ نظر کن " آن هم با قلم درشت و مرکب قرمز و بدون تیغ کاری.
بهار به شرطی آن فصل دلنشین است که تو جایت را بدهی به زیبایی های دیگر زندگی. جایت توی دلم. جایت توی خیالم. وقتی چنارها سبز شوند و گنجشکها جیک جیک مستانه سر دهند و من لای کتاب و دفترم یک آن هوشیار شوم، آهی بکشم و بگویم یادت بخیر.


+ آهنگ ای بهار دلنشین از علی زندوکیلی.
  • بهمن دخت

دیری ست که دلدار پیامی نفرستاد

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۴ ب.ظ
هروقت میخوام آدرس وبلاگهای قبلیتو تایپ کنم تو مرورگر یه لحظه بی حرکت مکث می کنم و به خودم میگم ولش کن بابا خسته نشدی؟ اون دیگه نمیاد وبلاگ بنویسه دلیلی نداره...
بعد یهو یه چیزی ته ته دلم میگه اگه بنویسه چی؟ اگه امروز وبشو باز راه انداخته باشه چی؟ بعد ادامه میدم به نوشت.
شده کار هر روزم... اه:(
  • بهمن دخت
و خیال رهای من تا اونجا پیش میره که عرق پیشونیتو پاک میکنم و برات میخونم:
عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند
همچو بر صفحه ی گل قطره ی باران بهاری

+ عنوان خودم.
  • بهمن دخت

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش

دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ
وبلاگ با آدرس ... یافت نشد.


دختر جان انقدر نگرد،
نیست، او نیست..
  • بهمن دخت
خیالم که می آید سمت تو و هرچه می کنم نمی رود، از ترس هدر رفتن وقتم،
دینی سوم را بر میدارم و سه درس آخرش را می خوانم.
هم فال است و هم تماشا...

+ عنوان را پیشتر تو نوشتی و گفتی از یکی از دوستانت است!
  • بهمن دخت
دارم درس میخونم. با حال خوب و آروم.
امیدوارم خدا روزامو تافت بزنه همینجوری بمونن!
خدایا شکرت :)

+ عنوان خودم.
  • بهمن دخت
شعر دو را هک کردند!
امیدوارم برنگردد. کار بچگانه ای بود دوباره در شعر دو نوشتن. ای کاش آن سایت با همه شعرهای منتشر شده ام محو شوند از اینترنت. تسکین خوبی ست.

+ عنوان بیتی از آزمون های کانون....
  • بهمن دخت

خیالت دست از روی سر ما بر نمیدارد

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ
همه تخیلات این روزهای من
به با تو بودن های خیالی در آینده می رسد.
از پیاز گل نرگس زیست شناسه، به پرورش گل نرگس توی خانه آپارتمانی و نقلی کوچکمان می رسم.
از حوله آشپزخانه جدیدی که مامان خریده به حوله آشپزخانه مان می رسم که خودم دوخته ام و میبینم دستت را با آن خشک میکنی.
رسما گرفتار تو ام. رها کن مرا:(

+ عنوان خودم.
  • بهمن دخت

سوی قشلاق نامدی وای وای، منه کشتی به حرمان

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ
تو چرا در من تمام نمی شوی
ای داد...

+ عنوان آهنگ لیلی جان گروه پالت
  • بهمن دخت

هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور

دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ب.ظ
دیدن پروفایل تلگرامت به واقع باید نهایت جوش و خروش مرا بر انگیزد. اما من آرام می نشینم و کلیپی که مادرت برای مادرم از تو فوروارد کرده را میزنم که دانلود شود و از دیدن عکس تلگرامت سر باز می زنم.
دلم می خواهد مثل امیر یک توی خیالی برای خودم بسازم و وقتی رو به روی میز تحریرم نشسته ام تو را روی کاناپه یا تخت بنشانم که با همان صدای آرام با من حرف میزنی و لبخند گرمی که درست به سمت من است و چشمهایی برای خودم.
  • بهمن دخت
بودنت چاره خوبی بود برای منظم و سربه راه شدن من
وقتی راهیت کردم از پیشم بری
بی چاره شدم.

+ عنوان خودم.
  • بهمن دخت

پسرم با عجله دنبال عاشقی نرو

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ
یه روز پسرمو میشونم جلوم و بهش میگم: " عزیزم هیچوقت قبل از اقدام برای رسیدن به دختری که عاشقشی نگو دوسش داری، چون ابراز محبت به یه دختر دلشو می بره و انقدر به عشقت بهش فکر میکنه که کم کم عاشقت میشه و تا وقتی به هم برسید تو تنهاییاش بی تاب میشه و بغض میکنه. روزا میگذره و حالش بدتر میشه. هرکاری کنه تو جلو چشمشی و تو و تو و تو..
نگو بهش عزیزم. تا نتونستی به بقیه بگی و اقدام کنی به رسیدن بهش نگو. اگه دوسش داری نگو... "

آشوبم..
  • بهمن دخت