گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ
عکس جدیدت را با آن لبخند ملیح روی پروفایل تلگرام مادرت دیدم و دلم گرفت...

یادم باشد مادر که شدم عکس پسرم را نگذارم روی پروفایلم.

+ عنوان فاضل نظری.
  • بهمن دخت

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۱۷ ب.ظ
این روزها حتی شعر دو را هم چک میکنم!
میخواستم شعری که برایت گفته بودم بفرستم،
نخواستم با پا پیش بکشم..
  • بهمن دخت

در جست و جوی راه فراری هنوز هم

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ
گاهی از تو عصبانی می شوم
انگار که رفته ای و خوش می گذرانی بیخیال
و من اینجا به تو فکر می کنم.

این منصفانه نیست.
  • بهمن دخت

در دلم بود تو را دور کنم از سر خود..

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ب.ظ
این چه مرضی ست که از جست و جوی تو دست نمی کشم؟ مدام توی گوگل دنبالت می کنم. دلم آن نوشته هارا می خواهد که تویشان غرق شوم و فقط بیایم تو را بخوانم و بروم. من نباشم و اینترنت و الافی های مسخره بی خاصیت. من باشم و تو.

کی قرار است بفهمی حال
دختری را که برای تو دلش تنگ شده

بیا...
  • بهمن دخت

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ
امروز با دختر خاله درباره ازدواج حرف می زدیم، بخاطر خاستگارش.
هر چیزی که می گفتم تو می آمدی در نظرم.
دارم می ترسم. می ترسم از فکرهایم درباره تو...
  • بهمن دخت

هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ
می خواهم از این به بعد شبها ساعت نه "وضعیت سفید " را به یاد تو ببینم،
به یاد دیالوگ های شیرین و امیر که در وبلاگت می نوشتی.
  • بهمن دخت

نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۲ ب.ظ

شاید خانه مان آمد توی کوچه قبلی شما، چند خانه آن ورتر از خانه قبلی تان.
اما چه دیر...
  • بهمن دخت

خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ق.ظ
دیشب " یه حبه قند " می دیدم
وقتی قاسم رادیو را درست می کرد
به یاد تو
عجیب
زدم زیر گریه.
  • بهمن دخت