گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

گنجشک با چنار

گنجشک خیال من، خانه‌اش چنار توست

من حالا بعضی وقت‌ها پشیمانم

جمعه, ۳۰ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۵۵ ب.ظ

کوچک است. ناتوان. نیازمند. بدنش گرم است. پوستش لطیف. شیر که میخورد همه‌ی جزئیات صورتش را نگاه می‌کنم. رگ‌های پشت پلکش، موهای مرتب و پرپشت روی گونه‌اش، گیج موهای پیشانی‌اش و لب بالایش که بین دو قسمت چیزی آویز دارد. با همه وجود دوستش دارم. قلبم ذوب می‌شود از محبتش. می‌بوسمش انگار شیره حیات به درون می‌مکم. دست‌های پوست پوستش را نوازش می‌کنم انگار انرژی زندگی می‌گیرم. برای تو هم سرشار از شگفتی ست. جوری قربان صدقه‌اش می‌روی که هرگز آن‌طور مرا صدا نکرده‌ای. کمی فقط کمی گاهی فقط گاهی حسودی‌ام می‌شود:) اما تصویر او در آغوش تو که لبخندی از سر رضایت داری واقعا زیباست.

بخیه‌ها آزارم می‌دهند، سینه‌ام هنگام شیر دادن درد می‌کند و جان انگار از تنم می‌رود. رد سوزن را حس کردم وقتی دکتر به پوستم می‌زد. غصه‌ام می‌شود که نمی‌توانم بنشینم و محکم در آغوشش بگیرم و شیرش دهم. نیم ساعت طول می‌کشد بروم دستشویی، کمردرد هم گرفته‌ام. احکام نماز توی این شرایط سخت است. بی‌خوابی مفرط دارم. شب‌ها شیر می‌دهم، درازش می‌کنم دست و پا می‌زند و بی‌تابی می‌کند، بلندش میکنم بدون اینکه بتوانم بنشینم، به خودش می‌پیچد. باز درازش می‌کنم و باز... ساعت‌ها به سرعت می‌گذرد. احساس می‌کنم همه چیز تنگ است و پرفشار. نمی‌توانم یک روز از تو دور بمانم پس توصیه دیگران اینکه دو ماه بروم شهرستان تا بچه از آب و گل در بیاید دیوانه‌ام می‌کند. مشکلات خانوادگی و کنسل شدن مهمانی و چه و چه هم حالم را بدتر می‌کند. همه چیز در عین سادگی پیچیده است.

روزهای عجیبی ست. گاهی برای لحظه‌ای پشیمان می‌شوم از تصمیمان. احساسی می‌شوم. زود گریه می‌کنم و حالم متغیر می‌شود. می‌گویند عادی است. باید تحمل کنم تا زمان بگذرد. تحمل می‌کنم. می‌گذرد. عجیب است که حتی بیشتر از قبل دوستت دارم و دلم با تو نرم می‌شود. خدا را از بابت همه چیز شکر می‌کنم‌. امیدوارم این سختی‌ها روحم را بزرگ کند.

۱۱روزگی دخترمان است. لباس‌هایش اغلب برایش بزرگ اند. تو ابرویش را سرمه کشیدی. رنگ چشمش دارد کم کم شکل می‌گیرد. زردی‌اش هم کم شده ولی متاسفانه دلپیچه دارد و امروز شاید کمتر از ۴ساعت خوابید و دائم به خودش می‌پیچید. موجود کوچک وابسته آرام و نجیبی ست که دل آدم برایش می‌سوزد:)

  • ۰۰/۰۷/۳۰
  • بهمن دخت